.



بررسی سطح زندگی علی (علیه السلام) در دوران زمامداری

+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم بهمن 1391 ساعت 1:46 شماره پست: 131


بسم الله الرحمان الرحیم  النظر الی وجه علی علیه السلام عباده  نگاه به سیمای علی (علیه السلام) عبادت است. نگاهی به آفتاب غدیر بررسی سطح زندگی علی (علیه السلام) در دوران زمامداری مقدمه: زندگی وزمامداری امام علی (علیه السلام) ، در دوران پنج ساله حکومتش، دارای ابعاد گوناگونی است که همواره متفکران ژرف بین ومصلحلان حقیقت جو را، به خود مشغول ساخته است وهر یک به نوبه خود، به یکی یا بخشی از این ابعاد، پرداخته اند. این دوران -به ترتیب نزولی- از ابعادی چون بعد تاریخی، بعد کلامی، بعد سیاسی وبعد اجتماعی (جامعه شناسی) بیشتر مورد توجه بوده است ودر عوض از ابعادی چون: بعد فرهنگی، بعد علمی، بعد فقهی، وبعد اقتصادی، کمتر مورد توجه قرار گرفته ویا اصلا توجهی به آن نشده است. در حالیکه کشف، فهم وتحلیل درست وقوی این ابعاد -وبه یقین ابعادی دیگر- مسئولیتی است، نهاده بر عهده علی (علیه السلام) پژوهان وعدالت خواهان. از همین رو، در این نوشته سعی شده تا (سطح زندگی علی (علیه السلام) در دوران زمامداری) - که کمتر نیز مورد توجه بوده است- در حد توان، بررسی وتحلیل شود، تا بلکه چگونگی زندگی امام (علیه السلام) ، نسبت آن طبقات مختلف جامعه، منابع ارتزاق وممنوعیتهای آن ومیزان بهره وریها، قدری روشنتر شود. وبه خواست خداوند پاره ای از اشتباهات که در تحلیل زندگی امام (علیه السلام) ویا شرح کلمات آن حضرت (علیه السلام) -در راستای موضوع این نوشتار- صورت گرفته اصلاح گردد. کسری و قیصر چنین نبودند تاریخ جوامع بشری همواره، شاهد به قدرت رسیدن حاکمان، پادشاهان وامپراطوران بزرگ و کوچک بوده است، قدرتمندانی که گاه از طبقه اشراف وصاحب نفوذ جامعه برخاسته واز قدرتی موروثی برخوردار بوده اند ولی گاهی هم، از طبقات پایین جامعه به قدرت رسیده وبر اریکه فرمانروایی تکیه زده اند. حافظه تاریخ با هر دو گونه این تسلط وفرمانروایی آشناست. در همه این حاکمیتها وقدرت یابیها، یک پدیده ی مشترک همواره وجود داشته، ورخ نموده است، به گونه ای که همه ی آنها را از یک ویژگی مشترک برخوردار کرده است. یعنی، هرگاه که پدیده ی حاکمیت، قدرت، سیطره وتسلط بر جوامع انسانی، پا به عرصه وجود گذاشته وکسانی چند را بر سرنوشت مردمان، حاکم ومسلط کرده است وایشان را صاحب قدرت و نفوذ گردانیده است، با پدیده ی قدرت اقتصادی نیز همراه بوده است. با افزایش قدرت سیاسی افراد، قدرت اقتصادی آنان به چندین برابر افزایش یافته ورشد کرده است. بالا رفتن در هرم قدرت سیاسی به نسبتی چند برابر، به رشد بی رویه ی قدرت اقتصادی وافزایش امتلاک، وصعود میزان این بهره مندی اشخاص، انجامیده است.آنچنانکه تاریخ سیاسی جوامع بشری بیشتر با این سیر و روند آشناست. تنها مواردی اندک را در تاریخ حیات بشری میتوان یافت که بر خلاف این رویه تحقق یافته، وبه صورت امری استثنایی، در برابر جریان عمومی تاریخ سیاسی جوامع بشری، جلوه کرده است. که همه ی این موارد اندک نیز به گونه ای، با دین وفرهنگ دینی آمیخته است. این چند استثناء موجود در تاریخ نیز ویژه ی مردان الاهی است، تنها پیامبران و اولیاء الاهی وبرخی از اصحاب آنان بوده اند که بر خلاف شیوه ی معمول تاریخ سیاسی جامعه های بشری، قدم برداشته وگام زده اند. چنانکه با صرف نظر از اینان میتوان گفت: تمامی حاکمان وقدرتمندان کم یا زیاد به همان شیوه ی زراندوزی، بهره برداری وافزایش سرمایه وثروت با مسئله ی حاکمیت سیاسی برخورد کرده است وسیاست خود را بر آن مبنا بنیان نهاده است. حافظه ی روشن تاریخ از پادشاهان وفرمانروایان آکنده است که کاخهای اشرافی وزندگیهای افسانه ای آنان همراه با اسراف ورزیهای شگفت آورشان انسان را در بهت وحیرت فرو میبرد. کاخهای فرعونیان وتفرعن درباریانشان در عصر پیامبران گذشته وزندگی پادشاهان روم وایران در عصر بعثت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یعنی اندکی پیش از حکومت علی (علیه السلام) گواه روشن این مدعاست. قصرها وکاخهای افسانه ای با ثروتهای بیشمار، کنیزان وغلامان فراوان، ظرفهای طلا ونقره فرشهای زر بافت ولباسهای حریر و ... همه وهمه حاصل حاکمیت یافتن کسانی چند بر اریکه ی قدرت سیاسی است، به همین سبب جامعه شناسان تیز بین از پیوند استوار میان زور و زر ویا قدرت وثروت سخن گفته اند وبر این ازدواج نا میمون اذعان نموده اند. در برابر کسانی هر چند اندک از تبار مردان خدا و پیامبران نور هم بوده اند که به هر نسبتی که در تحقق حاکمیت سیاسی پیش رفته اند، به چندین برابر محدودیت در بهره مندی را بر خود روا داشته اند، تا آنجا که گاه برخورداری از یک زندگی عادی را بر خویش ناروا دانسته اند و این شگفت ترین پدیده در عرصه ی حاکمیتهای سیاسی است که پدید آورندگانش مردان الاهی اند. پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: ای ابن مسعود اگر بخواهی تو را از کار سلیمان (علی نبینا وآله وعلیه السلام) با ملکی که داشت (آن حاکمیت بی مانند خدا داد) آگاه میکنم، خود نان جو میخورد و به مردمان آرد سفید (مغز گندم) میخوراند، ولباس او از مو بود ... (1) وتازه این مقدار نیز از حاصل دسترنج خود او بوده است پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) میفرماید: کان سلیمان (علیه السلام) مع ما هو فیه من الملک یلبس الشعر ... وکان قوته من سفائف الخوص یعملها بیده .... (2) سلیمان (علیه السلام) با همه ی ملکی که داشت لباس مویین میپوشید ... وهزینه ی زندگی اش از بوریا وحصیرهای بافته از برگ درختان خرما که با دست خود میبافت تامین میشد. آخرین پیامبر خدا نیز چنین بود وشیوه ی زندگی را بر همین قاعده استوار کرده بود، شیوه ای که نه امروز برای ما بلکه برای مردمان همان روزگار نیز مایه ی شگفتی میشد: مردی از اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر او وارد شد درحالیکه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر روی حصیری نشسته بود که اثری از آن بر بدن آن حضرت (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دیده میشد و بالشی از لیف خرما داشت که نشانی از آن بر چهره ی وی مانده بود، مرد صحابی به بوریا وبالش زبر دست مالید و میگفت: نه کسری به این راضی بود ونه قیصر، آنان بر حریر ودیبا میخوابند وتو بر این حصیر.(3) وبدینسان بود که اعجازی دیگر از مردان خدا وپیامبران عدالت، پدیدار شد وآن تقارن برخورداری از حاکمیت مطلق سیاسی با نگهداشت سطح زندگی و محرومیت از همه آثار وفواید معمول در حاکمیتها وسلطه ها بود واین معجزه فراتر از جمع آمدن قدرت با زهد یا قناعت است که آن اعجاز مقوله ای فراتر از اینهاست وگشاینده ی افقهایی تازه در فهم وشناخت حاکمیتهای الاهی است. در این میان علی (علیه السلام) آخرین کس از قافله ی کوچک مردان الاهی است که در این عرصه شاهکار آفریده وبرای همیشه، بشریت را به اعجاب وا داشته است بر همین اساس کنکاش در سطح زندگی علی (علیه السلام) مقوله ای در خور تأمل وویژه برای فهم یکی از عناصر اصلی در شکل گیری حکومت الاهی است. مسئله ای که با وجود صبغه ورنگ وبوی تاریخی از جنبه های مختلف اجتماعی، اقتصادی وسیاسی نیز برخوردار است که در این مقاله به خواست خداوند در حد توان بدان پرداخته خواهد شد. سطح زندگی وتعریف حدود آن اصطلاح سطح زندگی با وجود استعمال فراوانی که دارد قدری مبهم مینماید زیرا این اصطلاح هم کاربرد اقتصادی داشته ودر علوم اقتصادی مورد توجه قرار میگیرد وهم در مباحث جامعه شناسی از آن بحث میشود. در علوم اقتصادی در بحث، از فعالیتهای اقتصادی وقتی سخن از تأمین خواسته های انسانی به میان می آید مسئله سطح زندگی نیز مطرح میشود ودر جامعه شناسی در بحث از طبقات اجتماعی، سطح زندگی، یکی از عوامل ایجاد طبقه های مختلف در جامعه شمرده میشود. از دیدگاه کلی تأمین نیازهای جسمی ونیز تأمین نیازهای فرهنگی وتربیتی انسان با توجه به جامعه ای که فرد در آن زندگی میکند را، میتوان تعیین کننده ی سطح زندگی فرد در آن جامعه دانست واختلاف در سطح زندگی ثروتمندان وتهیدستان، دارندگان ونادارها را باعث پیدایش قشرهای اجتماعی و در نهایت مفهوم طبقه، ذکر کرد به همین جهت برخی از جامعه شناسان مفهوم طبقه را بر اساس سطح زندگی تعریف کرده اند وسطح زندگی را هم بر مبنای سطح درآمدها واز همین راه میان لایه های مختلف جامعه حد ومرز نهاده اند از این دیدگاه ظاهرا سطح زندگی عبارت از میزان تموّل و دارائی یک قشر خواهد بود برخی دیگر مفهوم طبقه را بر اساس نوع زندگی تعریف کرده اند اینان مجموعه ای از رفتارهای اجتماعی، عادتها، خلقیات وکردارها را مبیّن نوع زندگی دانسته اند.(4) با صرف نظر از میزان صحت ودرستی این دو تعریف باید گفت که: هیچکدام از تعاریف در اینجا مورد نظر ما نیست مقصود ما از سطح زندگی در این مقاله میزان بهره مندی وتأمین نیازها وخواسته های مادی فرهنگی وتربیتی انسانهاست جدای از مسئله ی در آمدها و اندازه ی آن ویا عادتها وخلقیّات افراد. البته از آنجا که خواسته های انسانی ماهیّتاً نامحدود بوده واز عوامل مختلف ناشی میشود تعیین وشمارش آنها دشوار مینماید.(5) در این میان سه گروه از خواسته های بشری که از عوامل احتیاج سرچشمه میگیرد بیشتر رخ مینماید که عبارتند از خوراک (نیاز به غذا)، پوشاک ومسکن پس به نسبت تأمین این خواسته های ضروری میتوان سطح زندگی را تعیین کرد.(6) تجمّل وساده زیستی برای بحث از سطح زندگی امام علی (علیه السلام) دو تعبیر تجمل وساده زیستی به باز نگری نیازمند است واژه ی تجمل به لحاظ معنای لغوی فاقد هرگونه ابهامی است. اهل لغت نوعاً آنرا زیور بستن، آرایش کردن ومال و اثاثه ی گرانبها داشتن (7) ویا به طور کلی تر آنچه موجب نشان دادن شکوه وخود نمایی باشد (8) دانسته اند. تعبیر ساده زیستی نیز با آنکه به لحاظ ریشه ی لغوی چندان ابهامی ندارد، اما به دلیل مسامحه در فهم معنای لغوی ویا بی دقتی در آن میتواند بلکه توانسته است مشکل آفرین باشد. کلمه ساده اگر چه دارای معانی متعدد است ولی باید توجه داشت که در این فقط بخشی از معانی کلمه مورد نظر است. در تعبیر ساده زیستی واژه ی ساده به معنای بی نقش ونگار وزینت (9) بکار رفته است، که پیامد آن در زندگی انسانی معمولی وعادی (10) زیستن ویا به عبارت روشنتر غیر متشخص چون دیگران (11) زندگی کردن است. اکنون وبا این توضیح کوتاه، به خوبی میتوان وجود مسامحه ویا بی توجهی در اطلاق واژه ی ساده زیستی را بر زندگی حاکمان الاهی دریافت. بررسی سطح زندگی زمامداران الاهی -به ویژه سطح زندگی علی (علیه السلام) که موضوع این مقال است- به روشنی نشان دهنده ی عدم انطباق این واژه بر این شیوه وسطح زندگی است. برای مثال، اگر کسی خوراک گران قیمت مصرف کند ویا پوشاک گران بپوشد، اما در استفاده از خوراک وپوشاک عالی وگران از هیچ تجمل وآرایه ای استفاده نکند، او را هم میتوان ساده زیست نامید، زیرا در ساده زیستی توجه فقط به نوع مصرف است نه آنچه که مصرف میشود. حال خواه گران باشد یا ارزان از اشیاء وکالاهای مصرفی طبقات بالا باشد یا پایین، تفاوتی نمیکند تنها شرط آن دوری از آرایه ها ونقش ونگارهاست ودر یک کلام معمولی وعادی زیستن است. که معمولا این نوع از زندگی با زندگی طبقات میان یا بالا - به تفاوت جامعه ها وزمان- یکسان ویکنواخت میشود واز زندگی طبقات پایین جامعه فاصله میگیرد. در حالیکه زندگی حاکمان الاهی -به ویژه علی (علیه السلام) - معمولی وعادی ویا چون دیگران نیست، زندگی آنان با زندگی معمولی ودر جریان جامعه، تفاوت بسیار دارد. زندگی آنان به زندگی ضعیفان ومحرومان فراموش شدگان شبیه است، نه توده های میانی ویا طبقات بالا. زندگی فقیران ومحرومان جامعه، فقیرانه زیستن است نه ساده زیستن اما همه حاکمان الاهی -بسان علی (علیه السلام) - فقیرانه میزیند وهمانند محرومان روزگار میگذرانند. اینان شیوه زندگی طبقات فرو دست را تحمل میکنند نه آنکه فقط از تجمل دوری کنند. فقیرانه زیستن علی (علیه السلام) بدین سان مینگریم که تلقی درست وتعبیر بجا از زندگی علی (علیه السلام) وهمه حاکمان الاهی فقیرانه زیستن است یعنی همسانی با فقیران در معیشت، مشارکت با آنان در پستی وبلندی روزگار، ونشیب وفراز زندگی. یعنی با رنجهای آنان دست به گریبان بودن وچون آنان شبهای سرد ناداری وفقر را به صبح آوردن. در کنار سفره های تک رنگ وتهی نشستن وبر حصیرهای زبر وگلیم های کهنه وحتی خاک سرد خفتن. لباسهای وصله خورده را به تن کردن وکفشهای پینه زده را با پاهای پیاده فرسودن و .... اینها اگر نشانه های روشن یک زندگی فقیرانه نیست پس چیست؟ جای تعجب است که چرا مطلبی به این روشنی، مغفول مانده است تا آنجا که شیوه زندگی علی (علیه السلام) وسطح زندگی آن حضرت را با زهد اسلامی یکی گرفته اند وبا کمال تأسف این یکسان نگری برداشتی منفی وتوجیهی منفی بافانه را نیز سبب شده است - که جای بحث آن در این مقاله نیست - با آنکه فقیرانه زیستن علی (علیه السلام) در دوران حکومت، با زهد اسلامی تفاوتهایی فاحش دارد، هر چند مشترکاتی نیز داشته باشد.شیوه زندگی علی (علیه السلام) مقوله ای فراتر از زهد اسلامی و طاقت فرساتر از آن است. حتی وجه تشریع زهد با این شیوه زندگی فرق میکند -که تفصیل آن در فصل فقر تکلیفی خواهد آمد- زیرا: اولا: زهد، مقوله ای همگانی است یعنی توصیه ای اخلاقی ودستور العملی برای تک تک انسانهاست، در حالیکه این شیوه زندگی دستوری دایمی برای افرادی خاص، در جنبش هرم قدرت سیاسی است، ومکلفان ومخاطبانش توده های مردم نیستند. ثانیا: دستور فقیرانه زیستن حاکمان در فلسفه وچرایی هم با زهد فاصله میگیرد، زیرا زهد اسلامی مقوله ای صرفا اخلاقی وارزشی است که هدفهایی خاص را -که بیانگر فلسفه وچرایی آن نیز هست - دنبال میکند. این دو هدف (ایثار وهمدردی) اگر همه اهدف زهد اسلامی نباشد به یقین از مهمترین آنها هست، در حالیکه در فلسفه فقیرانه زیستی حاکمان الاهی، هیچکدام از آن دو، مورد توجه قرار نگرفته است. بلکه تنها بر همسانی، همراهی ومشارکت حاکم با مردمان ضعیف، محروم وفرو دست جامعه، انگشت تأکید نهاده شده است. علی (علیه السلام) آشکارا این حقیقت را گوشزد کرده است: «ان الله ... فرض علیّ التقدیر فی نفسی، مطعمی ومشربی وملبسی کضعفاء الناس» (13) «خداوند بر من واجب کرده است که زندگی خودم را در خوردنی ونوشیدنی وپوشیدنی ام مانند ضعیفان از مردم نگاه دارم.» واین همان همانندی ویکسانی است، نه ایثار و همدردی و دلسوزی صرف! وباز فرموده است:‌ «ان الله فرض علی ولاه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس» (14) «خداوند بر والیان عدالت (و حاکمان عادل) واجب کرده است، که خودشان را با ضعیفان از مردم، (اندازه) وبرابر کنند» وهم اوست که گویا شگفت زده، تنها همدردی کردن وفقط احساس درد دیگران را کافی نمیداند، بلکه فرو رفتن در سختی های زندگی محرومان را ولمس کردن آنچه بر آنان میگذرد وتحمل فشارهای استخوان سوز زندگی شان را، وظیفه لازم خود میداند مانند پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که فرمود: «معکم المحیا ومعکم الممات» (15) «ای محرومان! زندگی با شما باد ومرگ نیز با شما». «أأقنع من نفسی بأن یقال أمیرالمؤمنین ولا أشارکهم فی مکاره الدهر وجشوبه العیش ؟» (16) «آیا خودم را قانع کنم که به من امیر المؤمنین گفته شود، اما در ناخوشایندیهای روزگار وسختیهای زندگی با آنان شریک نباشم!؟» پاسخ این پرسش انکاری علی (علیه السلام) جز نفی جدایی وفاصله در سطح زندگی او با توده های سخت روزگار وتلخ گذران چه میتواند باشد؟ وآیا تعجب وشگفتی او در این سخنان، دلیل بر اهمیت هم سطحی زندگی او با ضعیفان ومحرومان نیست؟ آن هم اهمیتی که به آثار ونتایج آن در همین سخنان اشاره شده است؟ پیامدهای فقیرانه زیستی به جان خریدن زندگی سخت وطاقت فرسایی که علی (علیه السلام) درباره آن به اصحاب فرموده «ألا وانکم لا یقدرون علی ذلک» (17) «هشدارید! که شما را توانایی انجام آن نیست»، چند پیام بزرگ به دنبال دارد: الف: احساس تعلّق به طبقه ضعیفان ومحرومان علی (علیه السلام) بر تخت ننشست، مبادا که خاک نشینان را فراموش کند. با شکم سیر نخوابید تا خواب آشفته گرسنگان را از یاد نبرد. هم صحبتی با فقیران را فرو نگذاشت تا به ظلمت شاد خواری متکاثران گرفتار نشود. از مترفان مسرف برید تا به فقیران مصلح پیوسته باشد، با آنان ماند، تا از آنان باشد وبه آنان عشق بورزد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به علی (علیه السلام) فرمود: «ان الله عزوجلّ وهب لک حبّ المساکین والمستضعفین فی الارض» (18) «ای علی! خداوند متعال عشق به مسکینان ومستضعفان زمین را به تو بخشیده است». تعلّق عاشقانه علی (علیه السلام) به طبقات پایین پایین جامعه بود که عدالت او را زیباتر، وصدای عدالتخواهی را جاودانه کرد. مشارکت او با لِه شدگان وفراموش شدگان، دیوار سرد ومنجمدی میان او و ثروت اندوزان وزر اندوزان قدرت طلب کشید، که هیچگاه آب نشد و فرو نریخت، طلحه وزبیرها را از او مأیوس وابن زبیرها را با او ناسازگار ودشمن کرد. فرمود: «أترونی مانعا نفسی وولدی ومغطیکموها؟!» (19) «آیا میپندارید که خود وفرزندانم را محروم کنم -و به ناحق- به شما میبخشمش ؟!» این شیوه زندگی بود که طغیانگران را وا داشت تا باور کنند که علی (علیه السلام) با آنان همسو نیست وخواسته های آنان در حکومت وزمامداری او بر آورده شدنی نیست. به همین جهت در تعلیل شیوه زندگی اش فرمود: «کیلا یطفی الغنیّ غناه» (20) «-چنین زندگی میکنم- برای آنکه غنی را ثروتش گردنکش نکند» یعنی به حاکمیت دل نبندد وبرای گردنکشیهای خود خیال خام در سر نپروراند. ب: آرامش بخشی به ضعیفان ومحرومان هم سطحی زندگی علی (علیه السلام) با طبقه ضعیف مایه دلگرمی آنان به اوست. او را از خود میدانند وبه او عشق میورزند، چنانکه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «یا علی ... فرضوا بک اماما» (21) «ای علی! -مسکینان ومستضعفان زمین- به امامت وپیشوایی تو خشنودند». علی (علیه السلام) در بیان فلسفه این شیوه زندگی فرمود: «کی یقتدی الفقیر وبفقری» (22) «-این چنین زندگی میکنم- تا فقیر به ناداری من اقتدا کند» و در بیانی دیگر فرمود:‌ «کی لا یتبیغ الفقیر بفقره»(23) «برای آنکه فقر فقیر، او را به هیجان نیاورد ونکشد». فقیر با دیدن زمامدار در طبقه خود، به هیجان روانی دچار نمیشود تا به مرگ روحی ومعنوی او بیانجامد ویا به هیجانهای اجتماعی گرفتار شود ودر کشاکش انقلابها وشورشهای اجتماعی کشته شود که تاریخ از کشته های محرومان وفقیران به ستوه آمده، آکنده وانباشته است. ج: ارایه الگویی عملی وممکن امام (علیه السلام) با شیوه فقیرانه زیستی خود الگویی برای تاریخ سیاسی پس از خود ارایه کرد. الگویی که نه مانند نظریه های فیلسوفان سیاسی،‌ ذهنی بود ونه مانند اقدام محافظه کاران وضعیت موجود -به اصطلاح- واقع گرایانه. او الگویی عینی وعملی وملموس وقابل تجربه ومشاهده را در طول زمامداری خود ارایه کرد، الگویی جدی وموفق با آثار ونتایج فراوان وبدون شکست. دریغا که هنوز هم، چنین الگویی در ذهن بسیاری از سیاست اندیشان مسلمان -وبا کمال تأسف، شیعه- محال مینماید وآنرا امروز،‌ غیر قابل تجربه میدانند. با آنکه امام (علیه السلام) در بهاران پنجگانه حکومتش، چنین الگویی را عملی کرد وعملی بودن این تجربه را، با همه دشمنان وموانعی که داشت، به سیاست ورزان سست عنصر نمایاند وفهماند، وبرگی پر افتخار به معارف سیاسی اسلام افزود وحماسه ای دیگر از تشیّع راستین آفرید که همه عدالتخواهان تا هماره تاریخ به آن خواهند بالید. فقر تکلیفی پیشتر گفته شد که شیوه زندگی علی (علیه السلام) -ونیز دیگر حاکمان الاهی - با زهد اسلامی متفاوت است ویکی از علل این تفاوت وجه تشریع آنهاست به قول استاد مطهری: آنچه که در اسلام به نام زهد نامیده میشود واجب نیست یک فضیلت ویک کمال است. (24) به بیان دیگر حکم تشریعی زهد در اسلام استحبابی است نه وجوبی در حالیکه علی (علیه السلام) نگاهداشت سطح زندگی خود را در ردیف ضعیفان واجب دانسته واز آن با عنوان فرض که نصّ در وجوب است یاد کرده است واهل لغت نیز فریضه را به واجب وحتمیّت یافته معنی کرده اند. (25) علی (علیه السلام) در چند روایت از شیوه زندگی خود و نحوه تشریع آن چنین تعبیر کرده است: «ان الله فرض علی ولاه العدل ... »(26) ویا «ان الله جعلنی اماما لخلفه ففرض علی التقدیر ... »(27) در این موارد کلمه فرض بر فریضه وواجب بودن این نوع زندگی دلالت روشن دارد. امام صادق (علیه السلام) نیز به معلی بن خنیس فرمود:‌ «والله لو کان هذا الامر لنا ما کان الا سیاسه اللیل وسباحه النهار ولبس الخشن واکل الجسب» (28) «به خدا اگر حکومت از آن ما بود -ما حاکم بودیم- جز برنامه ریزی وتدبیر در شب وپیگیری در روز وپوشیدن لباس درشت وزبر وخوردن خوراکهای ناگوار چیز دیگری نبود.» اگر داشتن چنین زندگی زهد بود بر امام صادق (علیه السلام) نیز رعایت آن شایسته بود زیرا امام (علیه السلام) ترک اولی نمیکند. امام صادق (علیه السلام) تا آن اندازه نکرد زیرا بر او واجب نبود ولی بر علی (علیه السلام) واجب بود، همچنانکه بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز تکلیف و فرض بود. سخن مشهور از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز که فرمود: «الفقر فخری وبه افتخر» (29) «فقر فخر من است وبه آن فخر میکنم» تأییدی بر تکلیفی بودن این فقر زیباست. (30) فقری که شایسته فخر فروشی ومباهات است، فقری که پذیرش آن در زندگی تحقق تکلیفی بسیار سنگین ودشوار است که تنها مردان الاهی ورجال صدق از عهده انجام آن برآمده اند. الگوی خاص زمامداران نه همگان چون دانسته شد که این فقر «فقر تکلیفی» است یعنی فرض است که انجام آن بر حاکمان مسلمان لازم وسرپیچی از آن حرام است میـبایست به خودی خود اختصاصی بودنش هم روشن وآشکار باشد ودیگر نیاز چندانی به بحث وبیان نداشته باشد چه از همان رویی که زندگی علی (علیه السلام) به گونه طبقات پایین جامعه جریان یافته است به موازات آن یک برداشت نادرست هم صورت گرفته، آن همگانی تصور کردن این شیوه زندگی است. سیره امام (علیه السلام) اگر چه الگوی انسان عادی (غیر معصوم) است ودر این هیچ شکی نیست،‌ اما الگوگیری در ظرف مناسب وزمان وشرایط خاص هر مسئله ای باید صورت بگیرد. سیره امام (علیه السلام) در اینجا الگوست، اما الگویی در ظرفی خاص ومقطعی اختصاصی تحقق یافته وآن ظرف حاکمیت ومقطع پذیرش مسئولیت سیاسی برای اداره ورهبری جامعه است پس کوته بینی است که کسانی این الگوی خاص -آن هم در شرایط ویژه- را به گونه الگویی همگانی که مخاطب آن تمامی مردم اند مطرح کنند. این درست به آن میماند که کسی در شهر خود، لباس احرام بپوشد، ویا دیگران را به پوشیدن آن فرا بخواند، فقط به این دلیل که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ویا علی (علیه السلام) در مسجد الحرام -آن هم در ایام حج- لباس احرام پوشیده اند!! بدون آنکه بیاندیشد لباس احرام خاص کسانی است که به حج رفته اند نه همه مسلمانان! جالب توجه آنکه در زمان حیات امام (علیه السلام) همین برداشت نادرست صورت گرفته وبا اعتراض ایشان نیز روبرو شده است، بنگرید:‌ «علاء بن زیاد به امام (علیه السلام) گفت: ای امیر مؤمنان! از برادرم عاصم، به تو شکوه میکنم. پرسید: چه کرده است؟ پاسخ گفت:‌ عبایی پوشیده واز دنیا بریده است. امام (علیه السلام) فرمود: نزد من بیاوریدش، چون آمد، حضرت فرمود: ای دشمنک خودت! شیطان تو را گمراه ساخته است. آیا بر خانواده وفرزندانت دل نسوختی؟ آیا گمان میکنی خداوند نعمتها را بر تو حلال کرده ولی دوست ندارد که تو مصرفشان کنی؟ عاصم گفت: ای امیر مؤمنان! این هم تویی که لباست زبر وخوراکت درشت وناگوار است ؟! علی (علیه السلام) فرمود: وای بر تو! ‌من مانند تو نیستم زیرا خداوند بر والیان عادل واجب کرده است که خود را با ناتوانان از مردم هماهنگ کنند.»(31) شاید وجود همین برداشت نادرست موجب شده است تا برای شارحان نهج البلاغه -مانند ابن میثم- پاسخ اعتراض آلود وشفاف امام (علیه السلام) را فقط جوابی اقناعی -با هدف ساکت کردن مخاطب- بدانند نه پاسخی تحقیقی. او میگوید: «پاسخی که از متن سخن امام (علیه السلام) بر میآید جوابی اقناعی است که در خور فهم طرف بوده ولی جواب تحقیقی (به اعتراض عاصم) چیزی است که ما قبلا در شرح ذکر کرده ایم که علت اتخاذ این روش، سالم ماندن از تمام خطرات مادی ومعنوی است اما فرق بین امام (علیه السلام) وعاصم در پیروی از این طریق آن است که: عاصم این راه را با ناآگاهی به راه ورسم واسرار آن در پیش گرفته علاوه بر آنکه حقوق خانواده وفرزندان خود را نیز ضایع کرده است، از این رو ترک اینگونه زندگی برای او بهتر است.»(32) جای بس تعجب است که برداشتی نا صواب، موجب شود تا پاسخ تحقیقی علی (علیه السلام) را اقناعی وبه دور از حقیقت بخوانیم، در حالیکه امام (علیه السلام) به روشنی فرمود: «من مانند تو نیستم» یعنی من زمامدارم وتو نیستی ووظایف من با تو متفاوت. همین هاست که خشم و اعتراض علی (علیه السلام) را بر انگیخته است یعنی نشناختن جایگاه خود وعلی (علیه السلام) را ویا به عبارتی، نشناختن جایگاه مردم ومسئولین را وتفکیک نکردن وظایف آنان را از یکدیگر. همچنانکه این برداشت باعث شد تا شارحانی -مانند ابن ابی الحدید- میان این سخن علی (علیه السلام) واحادیث دعوت به زهد ودوری از آرایه هایی دنیوی تعارض احساس کنند وآنگاه در صدد رفع معارض وجمع بین آنها بر آیند.(33) در شرح وبیان نامه امام (علیه السلام) به عثمان بن حنیف رحمه الله نیز گاهی همین روش بکار گرفته شده است آنجا که امام (علیه السلام) میفرماید:‌ «الا ان لکل ماموم اماما یقتدی به ویستضیئ بنور علمه، الا وان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه ومن طعمه بقرصیه الا وانکم لا یقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع واجتهاد وعفّه وسداد»(34) «هان! هر پیروی، امام ورهبری دارد که از او پیروی میکند واز پرتو دانش او روشنی میگیرد، آگاه باش! که رهبر شما از دنیای خود به دو جامه کهنه واز خوراکیها به دو قرص نان بسنده کرده است، هان! شما بر آن روش ناتوانید ولی به پارسایی وتلاش وپاکدامنی واستواری مرا یاری کنید.» بسیاری از شارحان نهج البلاغه به خاص بودن این دستور العمل وعمومی نبودن آن توجه نداشته ودر نتیجه آنر ا به گونه دستور العملی عمومی شرح کرده اند، با آنکه وجود قرینه های مقامی وکلامی خلاف آنرا ثابت میکند. دقت در جوانب این نامه شریف به خوبی میرساند که مخاطب اصلی این سخنان کارگزاران حکومت هستند نه همه مردم، اصولا چگونه میتوان نامه ای را که رهبری سیاسی خطاب به یکی از کارگزاران خود -آن هم برای توبیخ عملکردش- نوشته است دستور العملی عمومی بدانیم؟ کلمه «امام» در این نامه فاقد بار صرفا اعتقادی است وبه معنای رهبری سیاسی به کار رفته وهمین معنا را به کارگزاران خود گوشزد کرده است همچنانکه جمله «اعینونی» (مرا یاری کنید) نیز این برداشت را تایید میکند. زیرا روشن است که «پاکدامنی وپارسایی و...» از نگاه اخلاق عمومی یاری کردن خویشتن است نه یاری پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وامام (علیه السلام) به همین جهت یکی از شارحان میگوید:‌«پارسایی کارگزاران وپاکدامنی انسان، خلیفه وحاکم را بر اصلاح وسامان بخشی امور مردم کمک ویاری میکند.» (35) ویکی دیگر از شارحان در بیان این نامه -با آنکه در شناسایی مخاطب تردید کرده است- چنین میگوید: «سپس امام (علیه السلام) سیره خود را در دو کلمه (به دو لباس کهنه ودو قرص نان بسنده کردن) خلاصه کرده است تا دستور العملی برای کارگزارانش باشد» ودر ادامه میافزاید: «سپس حضرت برنامه ای تربیتی برای کارگزارانش وهمه کسانی که متصدی امور حکومتی ایشان هستند تنظیم کرده است که چهار ماده دارد: پارسایی ... تلاش ... پاکدامنی ... استواری» (36) بی سخن درست همین است وهیچ تعارضی میان کلمات امام (علیه السلام) نیست و پاسخهای امام (علیه السلام) تحقیقی است (37) ودر یک کلام، باید گفت:‌ که همه آن بیراهه رفتنها وسردرگمیها، ناشی از توهّم عمومیت داشتن این شیوه زندگی و در نیافتن انحصار ومحدودیت آن به طبقه حاکم در اندیشه سیاسی اسلام بوده است. برداشتی اشتباه که گریزگاهی آسان را پیش پای زمامداران وفرمانروایان بی تعهد و مسئولیت گریز، گشوده است تا به راحتی از انجام این تکلیف سنگین تن زنند وشانه خالی کنند! پا فشاری در برابر اعتراضها شیوه زندگی علی (علیه السلام) هر چند بسان آفتاب روشن وآرام در جریان بود وبه دور از همه هیاهوها به مسیر روشن خود ادامه میداد اما از زخم زبانهای ستیزه جویانه ویا دلسوزیهای کوته نگرانه، بی بهره نبود. خرده گیریهای دشمنان از یک سو وخیر اندیشیهای دوستان از سوی دیگر محضر آفتاب را میآزرد. بستر اعتراضها همه ی اعتراضها دوستانه یا دشمنانه برای مطرح شدن نیازمند بستری مناسب بود، بستری که به دشمنان مجال مطرح کردن اعتراض وبه دوستان اجازه صلاح اندیشی میداد واین بستر اعتراض چیزی نبود جز تفاوت سطح زندگی با عامه مردم ویا به بیانی با طبقات متوسط جامعه که اکثریت را به خود اختصاص میدادند، اگر زندگی علی (علیه السلام) نیر همانند اکثریت مردم ومعمولی بود این اعتراضها زمینه ومجال مطرح شدن نمی یافت وشاید هرگز بر زبانها جاری نمیشد، وجود همین بستر اعتراض در سطح جامعه باعث شد تا آهسته آهسته دشمنان نیشها وزخم زبانهای خود را بنمایانند وسعی کنند تا چهره آفتاب را دیگرگون سازند واز سویی دیگر دوستان کوته اندیش نیز به خیال اصلاح وخیر خواهی شیوه زندگی امام (علیه السلام) را مورد اعتراض قرار دهند. تفاوت جدی در زندگی علی (علیه السلام) با بیشتر مردم مجال را فراخ کرد تا اعتراضهای خاموش اما در جریان رفته رفته آشکار شوند ودر بستری آماده خود را در محضر خورشید وجود علی (علیه السلام) آفتابی کنند ورسوایی وبی اعتباری خود را بنمایانند. در این میان گروه ستیزه جو با اعتراض به وضعیت زندگی علی (علیه السلام) در حقیقت در پی نفی زندگی فقیرانه وزاهدانه او بودند. هدف نهایی آنان اثبات توانگری ومال اندوزی وشاد خواری علی (علیه السلام) بود که با اعتراض پنهانی خود در پی اثبات آن بر آمده بودند. این اعتراض برنامه ریزی شده وهدفدار که ریشه در لانه های فساد بنی امیه داشت ودر نهایت به خانه های شیعیان نیز راه یافته بود، علی (علیه السلام) را واداشت تا با طرح آن به دفاع خود وحقیقتهای زندگی آفتابی اش بپردازد. به همین جهت در نامه خود به عثمان بن حنیف رحمه الله برای روشن شدن اذهان شیعیان وزدودن آثار این توطئه ی پنهانی چنین فرمود: «کأنی بقائلکم یقول: اذا کان هذا قوت ابن ابی طالب فقد قعد به الضعف من قتال الاقران ومنازله الشجعان الا وان الشجره البریه اصلب عودا والرواقع الخضره وارق جلودا والنابتات العذیه اقوی وقودا وابطأ خمودا» (38) «چنان میبینم که گوینده (زبان آور) شما میگوید: "اگر خوراک پسر ابو طالب این است قطعا ناتوانی وضعف او را از کشتن هماوردان ومبارزه با دلاوران زمینگیر میکند" اما بدانید که درخت بیابانی را شاخه سخت تر وسبزه های خوش نما را پوست نازکتر است ورستنیهای وحشی را شعله تندتر وخاموشی کندتر است.» گروهی از اهل بصره به حضور امام (علیه السلام) آمدند در میان آنان مردی از سران خوارج بود که او را ‹‹جعده بن نجمه›› میگفتند، او به لباس آن حضرت اعتراض کرد وگفت: «چرا مانند دیگران لباس نمیپوشی؟» علی (علیه السلام) پاسخ داد:‌ «تو را به لباس چکار است؟‌! این لباس برای من از تکبر دورتر وبرای پیروی از من شایسته تر است.» (مرد خوارجی) گفت: «از خداوند بترس که خواهی مرد!» علی (علیه السلام) پاسخ داد: «خواهم مرد؟! هرگز، به خدا که کشته خواهم شد، با ضربتی که محاسنم را به خون سرم رنگین خواهد کرد.»(39) هدف این خوارجی از جمله «از خداوند بترس که خواهی مرد!» متهم کردن علی (علیه السلام) -نعوذ بالله- به ریاکاری بود. باری این اعتراضهای هدفدار، چنانکه گفتیم، از اندیشه های شیطانی حاکمان شام، سرچشمه میگرفت ومانند خوره در ذهن سست اندیشان راه می یافت وافکار را تیره میکرد با طرح این اعتراض زندگی فقیرانه علی (علیه السلام) دیگر نمایشی بیش نبود وخالی از حقیقت جلوه میکرد، وطبعا زمینه فکری را برای طرح توانگری وزر اندوزی علی (علیه السلام) آماده میساخت چنانکه ولید عنصر شیطان بنی امیه، به عقیل -برادر حضرت- گفت: «برادرت (علی (علیه السلام) ) در ثروت از تو جلو افتاد!» وعقیل به طعنه پاسخ داد: «او در راه بهشت هم از من و تو جلو افتاده است» (40) این سخنان شیطانی باعث شد تا قرنها بعد برخی از مستشرقین با دست آویزی به همینگونه سخنان یاوه وواهی وبا گستاخی علی (علیه السلام) را توانگری به دور از حال وهوای فقیران جامعه قلمداد کنند.(41) اعتراضهای حضوری از سوی دیگر، دوستان وشیعیان نیز -به خیال خود- از سر خیر خواهی ویا دلسوزی و... زبان به اعتراض گشودند، از مجموعه اعتراضهای به جا مانده در کتب حدیث وتاریخ میتوان فهمید که به یقین اعتراضهای حضوری فراوانی در تاریخ زندگی امام (علیه السلام) صورت گرفته است. حجم زیاد اعتراضها از یک طرف نشانه انگشت نما بودن زندگی امام (علیه السلام) از طرف دیگر بیانگر تفاوت جدی در شیوه زندگی او با خلفای پیشین است. گاهی اعتراضها به خود حضرت وگاه نیز به خانواده ویا بستگان ایشان متوجه میشد، که در همه این موارد با پاسخهای قاطع، مسئولیت آور، تعهد محور، ورسالت آفرین حضرتش، روبرو شده است. از جمله اعتر اضهای حضوری به امام (علیه السلام) این مورد است: -علی بن ربیعه: «علی (علیه السلام) را دیدم که ازار (لنگ) میپوشید ولباسهایی به تن او دیدم، در آن باره سخنی به او گفتم ... واو پاسخ گفت: ...» (42) -«بر تن ایشان جامه ای وصله دار دیده شده پس در آن باره چیزی به او گفته شد! حضرت فرمود:‌ مؤمنان از آن الگو میگیرند وبه وسیله آن قلب خاشع ونفس زبون میشود واهداف حاصل.»(43) - امام صادق (علیه السلام) «قنبر -غلام علی (علیه السلام) - افطارشان را آورده ظرفی (از پوست) که در آن آردی بود وبر آن مهری؛ کسی به ایشان گفت: ای امیر مؤمنان! این (کیسه نان را مهر کردن) همان بخل است؟! شما خوراکتان را مهر میکنید؟ علی (علیه السلام) خندید آنگاه فرمود: یا شاید (دلیلش) بخل نیست؟! دوست ندارم چیزی که راه تحصیلش را نمیشناسم، در شکمم وارد شود.»(44) -«راوی میگوید: پدرم گفت: در خورنق (مکان نزدیک به حیره) بر علی بن ابی طالب (علیه السلام) وارد شدم و او در زیر بالا پوشی کهنه میلرزید. گفتم: ای امیر مؤمنان! خدای تعالی برای تو وخانواده ات در این اموال (بیت المال) بهره ای شامل قرارداده است ولی تو با خودت چنین میکنی؟ علی (علیه السلام) فرمود: ... این همان رو پوشی است که با آن از منزل خود از مدینه خارج شده ام و...» (45) -«روزی با جامه ای وصله دار بیرون رفت به خاطر آن لباس مورد نکوهش قرار گرفت! واو پاسخ داد: ...» (46) - «با مردی از ثقیف وعده کرد که پس از نماز ظهر پیش من بیا (مرد میگوید:) سر وعده بر او وارد شدم، بی نگهبان وحاجب بود. او را دیدم نشسته، کوزه ای آب وکاسه ای نزد اوست.ظرفی را خواست که در بسته وسر به مهر بود، پیش خود گفتم: مرا امین دانسته تا گوهری را به من بنمایاند. پس مهر را شکسته وظرف را باز کرد؛ در آن آرد کوبیده ای بود! قدری از آن در قدح ریخت وآبی بر آن، خود آشامید ومرا هم نوشانید، دیگر صبر نتوانستم کرد، گفتم: ای امیر مؤمنان! تو در عراق با این فراوانی خوراکهایش که میبینی چنین میکنی؟!...»(47) -«سوید بن غفله میگوید روز عیدی بر او وارد شدم، نزد ایشان خوانی بود وبر آن نانی چند، وظرفی که در آن خوراکی از شیر وآرد؛ گفتم: ای امیر مؤمنان! روز عید و این خوراک؟!» (48) -«عدی بن حاتم، علی (علیه السلام) را دید که مشک کهنه کوچکی از آب وتکه هایی نان جو، وقدری نمک پیش رو داشت. گفت: ای امیر مؤمنان!‌ من بر تو روا نمیبینم که روزت را با شکم گرسنه بکوشی وشب نیز، بیدار وتلاشگر باشی، وآنگاه این خوراک تو باشد.»(49) -«علی (علیه السلام) در مسیر بصره به ربذه فرود آمد، در آنجا دنباله قافله حاجیان به او برخوردند وبرای شنیدن سخنان حضرت، گرد آمدند وعلی (علیه السلام) در خیمه بود، ابن عباس میگوید: بر او وارد شدم او را دیدم که کفش پینه میکرد! به ایشان گفتم: ما به اصلاح کارمان محتاجتر از این کار هستیم که تو میکنی! علی (علیه السلام) پاسخم نداد تا آنکه از کار کفش فارغ شد وآنرا کنار تای دیگرش قرار داد. آنگاه به من گفت: این کفشها را قیمت بگذار! گفتم: اینها بی ارزش است! گفت: با این حال قیمتی بگذار، گفتم: خرده ای از درهمی ...» (50) -«عقبه بن علقمه میگوید بر علی (علیه السلام) وارد شدم پیش روی ایشان دوغ یا ماست ترشیده ای که ترشی آن از دور احساس میشد، وتکه هایی نان خشک بود، گفتم: ای امیر مؤمنان!‌ شما اینگونه غذایی میخورید؟ ...»(51) وخود به زیبایی یکی از اعتراضها را بازگو میکند: -«به خدا که جامه پشمین خود را چندان وصله کردم که از وصله کننده اش شرمسار شدم؛ با این حال یکی به من گفت: آیا آنرا دور نمیافکنی؟ گفتم: تو از من دور شو! مردم، شبروان را سپیده دم میستایند.»(52) این اعتراضهای حضوری گاه دامنگیر خانواده، کسان ویا خدمتکاران حضرت میشد که از آن موارد اینهاست: -«سوید بن غفله میگوید: بر علی (علیه السلام) وارد شدم، خوراکش را ماست ترشیده (53) ونان جو خشک وپر سبوس دیدم، به خدمتکاری که نزدیک حضرت ایستاده بود، گفتم: وای بر تو ای فضه! آیا درباره این پیرمرد، از خدا نمیترسی؟ چرا برای او خوراکی بهتر از این تهیه نمیـبنید؟ فضه پاسخ گفت: او از ما چنین خواسته است ...» (54) -«عمرو بن حریث نیز وقتی پیگیر غذای او شد، به فضه گفت: اگر بتوانی این آرد را بیخته وپاکیزه تر کنی؟ (فضه) گفت: پنهانی چنین میکردم او مرا منع کرد.»(55) چنین بود که قامت افراشته علی (علیه السلام) ثابت واستوار ماند وبا همه اعتراضهای خودی وبیگانه مقاوت را از دست ننهاد. منبع ارتزاق مسئله ارتزاق حاکم وزمامدار راستین -که مصداق روشن آن پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ، علی (علیه السلام) است با آنکه مهم ونیازمند بحث وبررسی است -با کمال تعجب- کمتر مورد توجه قرار گرفته است. تنها برخی فقهاء در مسئله قضاء واحکام قاضی،‌ از ارتزاق قاضی سخن گفته اند. صاحب جواهر رحمه الله در این باره میگوید: «انصاف آن است که ارتزاق قاضی از بیت المال، مگر در صورتی که قاضی فقیر بوده ودرآمد مکفی نداشته باشد، مطلقا ... محل اشکال است.»(56) حال با توجه به وحدت منصب حکومت و قضاء در دیدگاه او و دیگر فقهاء میتوان به مشکل بودن ارتزاق حاکم اسلامی از بیت المال ویا لااقل نیازمندی مسئله به بحث وتفحّص، پی برد. (57) لذا توجه به چگونگی ارتزاق علی (علیه السلام) ، وسیره آن حضرت در دوران زمامداری، علاوه بر جنبه تاریخی آن در مباحث فقهی مسئله نیز سودمند خواهد بود. منبع ارتزاق در دوران زمامداری چنانکه در بحث ‹‹فقر تکلیفی›› اشاره شد امام (علیه السلام) ارتزاق خود را از بیت المال مسلمانان جایز نمیداند. از دیدگاه امام (علیه السلام) -اصولا- حکومت،‌ یک شغل نیست تا پاداشی برای آن در نظر گرفته شود. امام به یکی از کارگزارانش میفرماید: «ان عملک لیس لک بطمعه ولکنه فی عنقک امانه» (58) «کار تو (در این حکومت) وسیله در آمد (ونان خورش) تو نیست بلکه امانتی است بر عهده تو» به این عباس -یکی دیگر از کارگزارانش- نوشت: «اما بعد فلا یکن حظک فی ولایتک مالا تستفیده ولا غیظا تشتفیه ولکن اماته باطل واحیاء حق»(59) «بدانکه بهره تو در حکومت وزمامداریت، ثروتی که بیاندوزی ویا عقده خشمی که خالی کنی، نیست! بلکه (بهره و کار تو) کشتن باطل وزنده کردن حق است.» آری، کار در حکومت اسلامی وبرای خدمت به مسلمانان آنگاه که واجب شرعی باشد وسر بر تافتن از آن حرام؛ انجام آن واجب واجرت گرفتن بر آن نیز حرام خواهد بود -همانطور که در فقه ما آمده است- پس توقع مزدی نیز نباید داشت وبه این خدمت بزرگ ووظیفه سترگ، به گونه اشتغالی پولزا ودرآمد ساز نباید نگریست،‌ آنسان که کسان دیگر میکردند وبه بیت المال مسلمانان به چشم سفره ای بی پایان برای ارتزاق خود وکسانشان مینگریستند، تا آنجا که عثمان به صراحت، در خطبه ای، چنین گفت: «... ان هذا المال لنا،‌ فان احتجنا الیه اخذناه وان رغم انف اقوام ...» (60) «این مال (بیت المال) از آن ماست اگر نیاز داشتنه باشیم (که انسان حریص دنیا طلب، همواره نیازمند است!) از آن برمیداریم، تا بینی بعضی به خاک مالیده میشود!‌ ...» واین عدالت استوار علی (علیه السلام) بود که آن هنگام که به حکومت رسید، در برابر این کجرویها وانحرافها، از اصل بنیادین عدالت اجتماعی اسلام، بر پا ایستاد وخطبه خواند وفرمود: «یا معشر المهاجرین والانصار، یا معشر قریش: اعلموا والله انی لا ارزؤکم من فیئکم شیئا، ما قام لی عذق بیثرب»(61) «ای گروه مهاجرین وانصار وای قریشیان! بدانید: به خدا! من از اموال عمومی شما چیزی -یعنی هیچ چیز- بر نخواهم داشت، تا وقتیکه نخل خرمایی در مدینه دارم.» ودر روایات معتبر ما نیز آمده است که: «وکانت نفقته تأتیه من غلته بالمدینه من ینبع»(62) «هزینه زندگی امام (علیه السلام) از برداشت محصول نخلهایش از مدینه میآمد.» امام صادق (علیه السلام) در جمعی از مردم کوفه فرمود: «-یا اهل کوفه-ولقد علمتم انه کان یأکل عندکم من ماله بالمدینه» (63) «ای اهل کوفه! شما میدانید که علی (علیه السلام) وقتی که نزد شما (در کوفه) بود فقط از مالی که در مدینه داشت ارتزاق میکرد.» اعمش -از محدثان مش

 
yahoo reddit facebook twitter technorati stumbleupon delicious digg
 
 

پیام های سیستم

پیام های سیستم

 
 

ارسال ایمیل

پیام های سیستم

پیام های سیستم

پاسخ به نظرات

پیام های سیستم

پیام های سیستم